۲۶
فروردين ۹۳
دلگیر شبی در زد ، فتانه نمی خواهی ؟
بی قصّه دل خود را ، افسانه نمی خواهی ؟
بی حوصله دل گفتا ، شوریده مکن ما را
گفتم به سر گنجی ، دردانه نمی خواهی ؟
ای بر سر سجاده ، دور از می و از باده
لب ریز ِ شراب آمد ، پیمانه نمی خواهی ؟
دل بار دگر بامن ، او گر شودت دشمن
گوش ات به نصیحت کن ، فرزانه نمی خواهی ؟
۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۵۱