۱۳
شهریور ۹۳
* چندگاهیست وقتی میگویم:
«و فی کل الساعة»
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
* وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
* وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.
* وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و تاظر اعمال منی.
* وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود.
* وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه می خورم و
* چندگاهیست دعای فرج را چندبار
می خوانم. تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم. وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....
و باز هم از ته دل مخلصانه
* می گویم :
'' اللهم عجل لولیک الفرج '
۱۳ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۷