۱۰
آذر ۹۴
الهی
با که گویم غم دل، جز تو که غمخوار منی
همه عالم اَگرَم پُشت کند، یار منی
دل نبندم به کسی، روی نیارم به دری
تا تو رؤیای منی، تا تو مددکار منی
راهی کوی توأم، غافله سالاری نیست
غم نباشد، که تو خود غافله سالار منی
به چَمن روی نیارم، نروم در گلزار
تو چمنزار من هستی و تو گلزار منی
دردمندم، نه طبیبی، نه پرستاری هست
دلخوشم، چون تو طبیب و تو پرستار منی
عاشقم، سوخته ام، هیچ مددکاری نیست
تو مددکار من عاشق و دلدار منی
" مَحرَمی نیست که مَرحم بِنَهَد بردل من"
" جز تو ای دوست، که خود محرم اسرار منی...
۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۳