دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۴۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۵
مهر ۹۲

به ئولین و ثمینِ باغچه‌بان

چه بگویم؟ سخنی نیست.

می‌وزد از سرِ امید نسیمی،
لیک تا زمزمه‌یی سازکند
 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۷:۱۹
سین میم
۲۳
مهر ۹۲

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد
عید فرخنده ی نورانی قربان آمد

 

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد

 

عید قربان به حقیقت ز خداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد

 

جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما نعمت باران آمد

 

خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت
نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد

 

امر شد تا که به قربانی اسماعیلش
آن خلیلی که پذیرفته ز رحمان آمد

 

امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد

 

آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا
به خدا بهر سر افرازی قرآن آمد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۵۲
سین میم
۲۳
مهر ۹۲


شعر رهگذر فروغ فرخزاد, اشعار عاشقانه, مهمان ناخوانده

یکی مهمان ناخوانده
ز هر درگاه رانده، سخت وامانده

 

رسیده نیمه شب از راه، تن خسته، غبارآلود
نهاده سر بروی سینهء رنگین کوسن هائی

 

که من در سالهای پیش
همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم

 

هزاران نقش رویائی بر آنها در خیال خویش
و چون خاموش می افتاد بر هم پلک های داغ و سنگینم

 

گیاهی سبز می روئید در مرداب رویاهای شیرینم
ز دشت آسمان گوئی غبار نور برمی خاست

 

گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم
نسیم گرم دستی ، حلقه ای  را نرم می لغزاند

 

در انگشت سیمینم

لبی سوزنده لبهای مرا با شوق می بوسید

 

و مردی مینهاد آرام، با من سر بروی سینهء خاموش
کوسن های رنگینم

 

کنون مهمان ناخوانده
ز هر درگاه رانده، سخت وامانده

 

بر آنها می فشارد دیدگان گرم خوابش را
آه، من باید بخود هموار سازم تلخی زهر عتابش را

 

و مست از جامهای باده می خواند: که آیا هیچ
باز در میخانه لبهای شیرینت شرابی هست

 

یا برای رهروی خسته
در دل این کلبهء خاموش عطرآگین زیبا
جای خوابی هست؟
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۶
سین میم
۲۲
مهر ۹۲

دیگر زمان زلف پریشان گذشته است

تاریخ مصرف دل انسان گذشته است 

در عصر ما فجیع تر از طرح تیر و قلب

عکس گلوله ای است که از نان گذشته است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۱
سین میم
۲۲
مهر ۹۲

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۳
سین میم
۲۲
مهر ۹۲

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۱:۱۸
سین میم
۲۱
مهر ۹۲

امروز میخواهم

سر به شانه های باد نهم تا

مرا به هرکجا که خواهد ببرد

دگر

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۴
سین میم
۲۱
مهر ۹۲

پرتم از خود حواس یعنی این
پرتی از من قیاس یعنی این
سرنوشت حبابی خود را
فوت آبم, اساس یعنی این
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۹:۵۸
سین میم
۲۱
مهر ۹۲
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۹:۰۷
سین میم
۲۰
مهر ۹۲

عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی 
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی

یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا 
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی

وقتی که آب و دانه برایم نریختی 
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
 
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی 
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
 
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته 
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی
 
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی 
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟

آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟

حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی

مهدی فرجی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۰:۰۵
سین میم