دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۲۳
شهریور ۹۲

با من صنما دل یک دله کن * گر سر ننهم آنگه گله کن
..........................
مجنون شده ام از بهر خدا * زان زلف خوشت یک سلسله کن
..........................
سی پاره بکف در چله شدی * سی پاره منم ترک چله کن
..........................
مجهول مرو با غول مرو * زنهار سفر با قافله کن
..........................
ای مطرب دل زان نغمه خوش * این مغز مرا پر مشغله کن
..........................
ای زهره و مه زان شعله رو * دو چشم مرا دو مشعله کن
..........................
ای موسی جان شبان شده ای * بر طور برو ترک گله کن
..........................
نعلین زد و پا بیرون کن و رو * در دست طوی پا آبله کن
..........................
تکیه گه تو حق شد نه عصا * انداز عصا وان را یله کن
..........................
فرعون هوا چون شد حیوان * در گردن او رو زنگله کن
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۱۵
سین میم
۲۳
شهریور ۹۲



با دیدگان بسته، در تیرگی رهایم

ای همرهان کجایید؟ ای مردمان کجایم؟

 

پر کرد سینه‌ام را فریاد بی شکیبم

با من سخن بگویید ای خلق، با شمایم!

 

شب را بدین سیاهی، کی دیده مرغ و ماهی

ای بغض بی‌گناهی بشکن به های‌هایم

 

سرگشته در بیابان، هر سو دوم شتابان

دیو است پیش رویم، غول است در قفایم

 

بر توده‌های نعش است پایی که می‌گذارم

بر چشمه‌های خون است چشمی که می‌گشایم

 

در ماتم عزیزان، چون ابر اشک‌ریزان

با برگ همزبانم، با باد هنموایم

 

آن همرهان کجایند؟ این رهزنان کیانند

تیغ است بر گلویم، حرفی‌ست با خدایم

 

سیلابه‌های درد است رمزی که می‌نویسم

خونابه‌های رنج است شعری که می‌سرایم

 

چون نای بینوا، آه، خاموش و خسته گویی

مسعود سعد سلمان، در تنگنای نایم

 

ای همنشین دیرین، باری بیا و بنشین

تا حال دل بگوید، آوای نارسایم

 

شب‌ها برای باران گویم حکایت خویش

با برگ‌ها بپیوند تا بشنوی صدایم

 

دیدم که زردرویی از من نمی‌پسندی

من چهره سرخ کردم با خون شعرهایم

 

روزی از این ستمگاه خورشیدوار بگذر

تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآیم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۰۴
سین میم
۲۱
شهریور ۹۲

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر این جا کجاست؟؟
گفت این جا خانه ی خوب خداست !!

گفت این جا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند !

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟!

گفت آری خانه ی او بی ریاست ...
فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش ... روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است !!

دوستی را دوست معنا می دهد
قهر هم با دوست معنا می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست ...
قهری او هم نشان دوستی است

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد ...

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود ...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۰۹
سین میم
۲۱
شهریور ۹۲

 

گاهی فکر می کنیم باید کاری بزرگ و شایسته

برای دوستان و کسانی که دوستشان داریم انجام دهیم

ولی چون در توانمان نیست از خود نا امید و دلخور میشویم

ولی باید به نکته ای توجه کرد..

باران بزرگترین و زیباترین هدیه آسمان به زمین است

ولی از قطرات کوچک و ناچیز آب تشکیل شده است

تکرار باران گونه محبت های بسیار کوچک ما در حق عزیزانمان

چیزی از یک شاهکار بسیار بزرگ کم ندارد..
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۵
سین میم