۲۶
تیر ۹۳
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: ان مع العسر یسرا
قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست (شرح/6)
گفتم: واقعا؟
گفت: فان مع العسر یسرا
حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست (شرح/7)
گفتم: خوب خسته شدم دیگه ...
گفت: لا تقنطوا من رحمة الله
از رحمت من نا امید نشو (زمر/53)
گفتم: انگار منو فراموش کردی؟
گفت: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کن تا تو رو یاد کنم (بقرة/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ
تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اونموقع چکار کنم؟
گفت: و اتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله
کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم (یونس/109)
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لیغیرک
گفت: الیس الله بکاف عبده
من هم برای تو کافی ام (زمر/36)
گفتم: تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!
گفت: عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم
شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه (بقرة/216)
گفتم: خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!
گفت: و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا ....
رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته اند و زندگی دنیا اون ها را فریب داده (70/انعام)
۹۳/۰۴/۲۶